حرف دلتو بگو راست راست

حرف دل

ابري نيست

بادي نيست

مي نشينم لب حوض :

گردش ماهي ها،روشني من گل آب

پاكي خوشه زيست

چيز هايي هست كه نميدانم

مي دانم، سبزه اي را بكنم خواهم مرد.

ميروم بالا تا اوج، من پر از بال و پرم

راه مي بينم در ظلمت، من پر از فانوسم

من پر از نور و شن

و پر از دارو درخت.

پورم از راه،از پل، از رود ،از موج

پرم از سايه برگي در آب :

 

چه درونم تنهاست.

+نوشته شده در جمعه 7 شهريور 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت22:40توسط مهدیه | |

ديگر كسي سراغي از من نميگيرد

نه اينكه مرده باشم، نه

اما انقدر خاطرم در ذهن ها كم رنگ شده است

كه حتي عزيز ترين شخص در زندگيم مرا فراموش كرده است

+نوشته شده در پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت22:53توسط مهدیه | |

روحم براي تو حيران است

براي توئي كه هيچ گاه مرا نفهميدي

نميدانم اشك ها از چشمانم است

يا كه آسمان باراني ست

كجايييييييي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ديگر هيچ ادرسي از تو برايم باقي نمانده است

خودت را به من نشان بده

كه لحظه اي براي ديدنت دريغ نمي كنم

حتي اگر دريا تو را از من دور كند

با قلبم به تو خواهم رسيد

بالاي ابر باشي يا زير ابر 

برايم فرقي ندارد

پرواز ميكنم به سويت

 

+نوشته شده در یک شنبه 26 مرداد 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت22:7توسط مهدیه | |

امروز با تمام دنيا قهرم

اما ........اگر تو صدايم كني بر ميگردم

با همان حماقت و صادگي ام         مي گويم:

جانم

من اينم ..........

زود دل مي بندم...........

دير فراموش مي كنم ............

زود ميشكنم...................

دير جوش مي خورم.............

ساده ام ..............

مي سوزم به پاي سادگي ام.............

صبورم .......صبر مي كنم.............

اما.........

اگر بروم براي هميشه رفته ام........

+نوشته شده در چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت22:47توسط مهدیه | |

امروز صبح خدا آرام در گوشم گفت

بيداري؟؟؟؟؟؟؟؟

ميدونست كه خودمو به خواب زدم و دوست دارم بيشتر بخوابم

وقتي ديد من جواب ندادم  بلند فرياد زد

باشه بخواب منم ميرم

اما بدون من تنها كسي بودم كه هواتو داشتم

از خواب پريدم و گفتم خدا جون پس عشقم چي؟؟؟

گفت اون صبح تو بغل يكي ديگه صبح بخير گفت و رفت

+نوشته شده در شنبه 18 مرداد 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت21:41توسط مهدیه | |

هنوز شب تمام نشده است

تنهايي تو را با چه چيزي ميتوان پر كرد؟؟

يه تنهايي ساده يا يك فنجان قهوه تلخ

هيچ كدام از اين ها نمي تواند مرا آرام كند

شايد يك پيك يا مشروب با چند سيگار

اما نه نميتوانم

به خدا پناه برده ام  اما او هم نتوانست جوابي قانع كننده به من بدهد

جوابم را نده خدا

اما من حقم را مي خواهد

حق من يك مرگ كوچك است

طلبم را بدهي ميروم از روزگار

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 12 مرداد 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت23:10توسط مهدیه | |

امشب كودك درونم بيدار شده است

دلم كودكي ام را مي خواهد

دلم هواي پاستيل شانسي

شايد هم قلبي بي عشق و نفرت وكينه كرده است

راستي امشب چندمين روز از عمر من سپري شد؟؟؟

مي توانم دروغ بگويم ؟؟؟؟

بگويم انقدر خوب بود كه حسابگري آن بر من دشوار  است !!!

ذهنم پر شده از سوال هاي بي جواب

آري خدا جوابم را بده!!!

چند روز ديگر سپري خواهم كرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

+نوشته شده در چهار شنبه 8 مرداد 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت22:31توسط مهدیه | |

سخت است فشردن دست هايي كه

حرارت سيگار آن را پژمرده  كرده است

دلش قرص نيست به فرداي امروز

اما دلش خالي است از حرف هاي ديروز

ستاره ي شب هاي من :

آغوش من تكيه گاه خوبي نيست براي زيستن

وليكن تكيه گاه خوبي است براي اشك هاي

بدون لبخند

مدتي است لبخند فراموشم شده است

اما آغوش من رفيق تنهايي تو خواهد بود

 

+نوشته شده در دو شنبه 5 مرداد 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت23:54توسط مهدیه | |

من به سيبي خوشنودم

 

و به بوييدن يك بوته ي بابونه.

 

من به يك آينه، يك بستگي پاك قناعت دارم.

 

+نوشته شده در یک شنبه 29 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت23:53توسط مهدیه | |

مي روييد، در جنگل، خاموشي رويا بود

 

شبنم ها بر جا بود

 

در ها باز، چشم تماشا باز، چشم تماشاتر، و خدا در هر.... آيا بود؟

 

خورشيدي در هر مشت: بام نگه بالا بود.

 

مي بوييد. گل وا بود؟ بوييدن بي ما بود: زيبا بود.

 

تنهايي، تنها بود.

 

ناپيدا، پيدا بود.

 

((او)) آنجا ، آنجا بود.

+نوشته شده در یک شنبه 29 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت1:13توسط مهدیه | |

تهي بود و نسيمي

سياهي بود و ستاره اي

هستي بود و زمزمه اي

لب بود و نيايشي

((من))بود و ((تو)) يي:

نماز و محرابي

+نوشته شده در سه شنبه 24 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت23:41توسط مهدیه | |

در سراي ما زمزمه اي،در كوچه ي ما آوازي نيست

شب،گلدان پنجره ي ما را ربوده است.

پرده ما،در وحشت نوسان خشكيده است

اينجا،اي همه لب ها!!لبخندي ابهام جهان را پهنا مي دهد

پرتو فانوس ما، در نيمه راه، ميان ما و شب و هستي مرده است.

ستون هاي مهتابي ما را، پيچك انديشه فرو بلعيده است.

اينجا نقش گليمي، و آنجا نرده اي، ما را از آستانه ما بدر برده است.

اي همه هشياران! بر چه باغي در نگشوديم،

كه عطر فريبي به تالار نهفته ما نريخت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

+نوشته شده در پنج شنبه 18 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت23:59توسط مهدیه | |

دير گاهي است در اين تنهايي

رنگ خاموشي در طرح لب است

بانكي از دور مرا مي خواند

ليك پاهايم در قير شب است

رخنه اي نيست در اين تاريكي:

در و ديوار به هم پيوسته

سايه اي لغزد اگر روي زمين

نقش وهمي است زبندي رسته

+نوشته شده در دو شنبه 16 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت23:24توسط مهدیه | |

راز داري كن و از من گله در جمع مكن

باز بازيچه مشو، بار سفر جمع مكن

با حضور تو قرار است مرا زجر دهند

خويش را مايه دلگرمي هر جمع مكن

به گناهي نكردم به كسي باج مده

آبرويم اگر هست بخر جمع مكن

ترسم آسيب ببيند بدنت،دور خودت

اين همه هرزه ي آلوده نظر جمع مكن

آخرين شاخه ي تو،سهم عقابي چو من است

روي آن چلچله و شانه به سر جمع مكن

تا برآمد نفسم، جمع هوادارت سوخت

روبه روي من ديوانه، نفر جمع مكن

 

+نوشته شده در سه شنبه 10 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت1:17توسط مهدیه | |

 

 

از خانه بيرون ميزنم اما كجا امشب

 

شايد تو مي خواهي مرا در كوچه ها امشب

 

  پشت ستون سايه ها روي درخت شب

 

  مي جويم اما نيستي در هيچ جا امشب

 

   مي دانم اري نيستي اما نمي دانم

 

  بيهوده  مي گردم به دنبالت چرا امشب؟

 

  هر شب تو را بي جستجو مي يافتم اما

 

  نگذاشت بي خوابي بدست آرم تو را امشب

 

  امشب ز پشت ابر ها بيرون نيامد ماه

 

  بشكن قرق را ماه من بيرون بيا امشب

 

  گشتم تمام كوچه هارا يك نفس هم نيست

 

 شايد كه بخشيدند دنيارا به ما امشب

+نوشته شده در شنبه 7 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت23:7توسط مهدیه | |